مادر که زیر بارِ نگاه بابا مانده بود، بلند شد رفت. من بعد از حدسِ عجیب مادر، بابا را مجبور کردم به کلانتریها و بیمارستانها و پزشکی قانونی سر بزنیم. بابا تا مدتها، زیر لب یا بلند، جوری که مادر بشنود، میگفت: «صحیح و سالمه. کسی هم اون رو ندزدیده. https://elliot688uq.designi1.com/34934432/rumored-buzz-on